♥ ♥♥ایمان، عشق مامان و بابا ♥ ♥♥

این آهنگ معروف از گروه معروف جیپسی کینگز (به اسپانیایی: Gipsy Kings) به معنای سلطان‌های کولی، هست. آرامش بخش و گوشنواز . فکر کردم شاید  دوستان خواستند متن ترانه را بدانند. لذا متن و  معنی ترانه را در زیر براتون می گذارم. امیدوارم از شنیدن این ترانه لذت ببرید.  Spanish: Amor mio amor mio por favor tu no te vas yo cuentare a las horas que la ya veo (que nadie hoy) amor mio amor mio por favor tu no te vas yo cuentare a las horas que la ya veo Vuelve no volvere no volvere no volvere no quiere recordan no quiere recordan Vuelve no volvere no volvere no volvere no quiere recordan no qui...

سلام پسر گلم همه هستیممممممممممم  ایمان عزیزم  ما به دو چيز در زندگي عشق مي ورزيم يكي تو و ديگري وجود تو،به دو چيز اعتقاد داريم يكي خدا و ديگري تو،ما در اين دنيا دو چيز مي خواهيم يكي تو و ديگري خوشبختي تووووووووووووووو امروز  دقيقا روز ولنتاين،ولنتاين يعني روز عشق،روز دوستي،روزي كه هر انساني كه هر كسي رو كه دوست داره براش يه هديه ميده فرقي نميكنه كه مونث باشه يا مذكر.پسر نازم اينو هميشه يادت نگه دار كه:به همه لبخند بزن اما با 1 نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه.                    البته بعد از خدا...

دست خط بابایی برای گل پسرش  به همراه پنچ تاعکس از ایمان جان که  دیروز رفته بودیم بیرون.  ...

خداوندا تو چقدر با عظمتی! چقدر بی انتهایی! چقدر بزرگ و مهربانی خدا  رو توی چشمها، خنده ها و حرکات ایمان می بینم. انگار خدا رو با همه وجودم لمس می کنم. هیچ چیز قشنگ تر از احساس کردن خدا نیست و خدایا از تو ممنونم.  هرچقدر شکر می کنم انگار هیچی نیست. و نیاز به شکر کردن تو هر روز و هر روز در من بیشتر میشه. انگار با بزرگ شدن ایمان این شکرانه ها هم بزرگ تر میشن و من ذره کوچکی هستم که عاجزانه از تو می خوام تا سر سوزنی از نگاهت رو ازمون نگیری، که سخت محتاج توام. خدای مهربون نمی دونم چه طوری از این همه لطف تو سپاسگزاری کنم ایمانم نعمت کمی نیست و ما تا عمر داریم ازت ممنونیم. این فرشته پاک و معصوم کنار ما هر روز که میگذره بزر...

دیروز 1 بهمن تولد بابارضا جونم بود  من دومین سالی هست که تولد بابایی جونم رو با هم جشن سه نفری می گیرم من و مامان دیروز با هم واسه بابایی کیک هم درست کردیم.وبعد بابابی که از دانشگاه اومد شام رو خوردیم وکیک اوردیم وترانه تولد مبارک رو خوندیم بابی جونم شمع رو فوت کرد و 32 ساله شد.  من بابامو خیلی دوست دارم  بابای خوب من همیشه با من بازی می کنه منم عاشقشممممم قد یه دنیا دوسش دارممممممممممم.          ایشالله تولد 120 سالگیتو جشن بگیریم وسایه ات بالا سر منو مامی جونم باشه دوستت داریم خیلییییییییی زیاد وممنون برای همه مهربونیات و زحمتهایی که میکشی .    ...

                 سلام دوستای گلممممممممم دیروز  تولد  مامان مهربون و دوست داشتنی من بود 24/92 دی و24 ساله شد ماهم سه نفری برای مامان جونم تولد گرفتیم خیلی خوش گذشت دست بابایی هم درد نکنه کیکشو هم رفت از بیرون گرفت عجب کیکی بود  تولدت مبارک مامان جونم مامان ایشالله ۱۲۰ سال تندرست و سالم باشی   سالروز تولد تو بود و من برایت هدیه ای نخریده ام آنچه خریدنی است بی شک٬ لایق تو نیست  نمی دانم با کدام جمله “دوستت دارم” را برایت انشاء کنم   اما کاملتر از این چیزی ندارم   دوستت دارم ، تولدت مبارک ...

           سلام گل گلیییییییی من قند عسلممممم عشقممممممم   عزیزدلم امروز 26 آذر    ماهگی زندگیت شدی    چه زیباست هر لحظه رو باتوسپری کردن وچه زیباست باعطر نفسهایت زندگی کردن من عاشقانه میستایمت تو لایق بهترینهایی چرا که میوه ی بهترین عشق و هدیه ی  بهترین آفریدگاری...                                                                            ایم...

روز دوشنبه تولد طهورا جون بود من و مامانی ساعت 2 بعداز ظهر رفتیم خونه خاله برای جشن تولد. من خیلی پسر خوبی شده بودم خیلیم خوشحال بودم با بچه ها بازی کردم آخه اینجا همه منو دوست دارن از بس تو دل برو هستم من. خلاصه اون روز خیلی به همه خوش گذشت.  دست خاله درد نکنه خیلی زحمت کشیده بود هم نهار درست کرده بود و هم یه کیک خوشمزه خوشگللللللللللل  جای همه دوستان گلممممم خالییییییییییییییی  این هم عکسی از کیک تولد طهورا جون اینم عکسی از میز نهار جشن تولد طهورا جون که خاله زحمتش را کشیده بود.  عکس من در روز تولد من و سلوا و طهورا در کنار کادوهای جشن تولد طهورا جون. کادوی  که طهورا تو دستش...

  مرد درحال تمیز كردن اتومبیل تازه خود بود كه متوجه شد پسر 5 ساله اش تكه سنگی برداشته و بر روی ماشین خط می اندازد . مرد با عصبانیت دست كودك را گرفت و چندین مرتبه ضربات محكمی بر دستان كودك زد بدون اینكه متوجه آچاری كه در دستش بود شود. در بیمارستان كودك به دلیل شكستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد . وقتی كودك پدرخود را دید با چشمانی آكنده از درد از او پرسید : پدر انگشتان من كی دوباره رشد می کنند؟ مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست سخنی بگوید ، به سمت ماشین خود بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن ماشین .. و با این عمل كل ماشین را از بین برد و ناگهان چشمش به خراشیدگی كه كودك ایجاد كرده بود خورد كه ن...