جشن تولد دوستم طهورا/و این روزای ماااااااا
روز دوشنبه تولد طهورا جون بود من و مامانی ساعت 2 بعداز ظهر رفتیم خونه خاله برای جشن تولد. من خیلی پسر خوبی شده بودم خیلیم خوشحال بودم با بچه ها بازی کردم آخه اینجا همه منو دوست دارن از بس تو دل برو هستم من. خلاصه اون روز خیلی به همه خوش گذشت.
دست خاله درد نکنه خیلی زحمت کشیده بود هم نهار درست کرده بود و هم یه کیک خوشمزه خوشگللللللللللل
جای همه دوستان گلممممم خالییییییییییییییی
این هم عکسی از کیک تولد طهورا جون
اینم عکسی از میز نهار جشن تولد طهورا جون که خاله زحمتش را کشیده بود.
عکس من در روز تولد
من و سلوا و طهورا در کنار کادوهای جشن تولد طهورا جون. کادوی که طهورا تو دستش گرفته را من براش برده بودم.
پسر اون توپووووووووووو نخورررررررررررر
به نام طهورا و به کام من. اینم عکس های کادوهای من هست که خاله ها واسم آورده بودند همون روز تولد طهورا. دیدید گفتم خاله ها منو خیلی دوست دارند.
وووووووووووو اما بگم از این روزای خودم : این روزها خیلی زود عصبانی میشم سر مامان و بابام داد می کشم، زود ناراحت میشم و گریه می کنم دیگه چیکار کنم دست خودم نیست از بس نازک و نارنجی هستم
با این همه از یادگیری غافل نیستم و تازه این کلماتو یاد گرفتم......
الو/الوووووووووووو (و )کشیده میگم
عمو/عم
موز/نوز
دکتر/دوحتور
علی/عی
یک دو سه /اک دووووووووووووووو ته اینو خیلی جالب می گم
بابا/باباااااااااااا بابی
مامان/مامااااااااان مامی
کجا بریم/ددرررررررررر
آب /آبی
بریم سراغ عکسها
اینجا دراز کشیدم دارم کارتون تماشا می کنم.
یاد بچگیام افتادم دستم تودهنم هست و دارم کارتون می بینم.
واینم یه مدلششششششششه.
تو خونمونم ولی خیلی سردمههههه.
تازه گی ها هم خودم می تونم سوار سه چرخم بشممممم ...
اینجاهم محو تماشای لپ تابمممممممم.
دوستان گلم ببخشید که این پستم طولانی شد
دوستتون داریمممممممم