سفرنامه شماره 1 شهر براتیسلاوا پایتخت کشور اسلوواکی
سلام ،سلام صدتا سلامممم انشالله که تا امروز سال نو به همه خوش گذشته باشه. به ما که خیلی خوش گذشت با یه مسافرت خوب و عالییییی که داشتیم جای همه دوستان گلم واقعا خالییییییییییییییی. و از دوستان عزیزم شرمنده هستم که کامنتاتونو بدون پاسخ تاییدش کردم انشالله سر فرصت میام پیشتون و جواب محبتهاتون را میدم. دوستتون دارمممممممممممم یه عالمه.
چهارشنبه 21 اسفند92 ساعت 3:50 بعد از ظهر سفر 15 روزه خود را با پرواز از فرودگاه دوبلین آغاز کردیم. مقصد اول ما شهر نه چندان بزرگ براتیسلاوا بود. براتیسلاوا پایتخت کشور اسلوواکی و بزرگترین شهر آن با جمعیت ۴۶۰ هزار نفر بود. براتیسلاوا در جنوب غربی اسلواکی در دو کرانهٔ رود دانوب و نیز کرانهٔ شرقی رودخانهٔ موراوا گسترده است. براتیسلاوا با واقع شدن در مرز مجارستان و اتریش، تنها پایتخت در جهان است که با دو کشور مستقل مرز مشترک دارد. پایتختی کوچک با مردمانی مهربان و مهمان نواز.
بعد از حدود سه ساعت پرواز بر فراز اروپای قاره ای به فرودگاه براتیسلاوا رسیدیم. هوا کاملاً تاریک شده بود و کاری جز اینکه با ماشین به هتل مان که قبلا رزرو کرده بودیم برویم نمی شد کرد. از فرودگاه مستقیم رفتیم به هتل که تقریبا در مرکز شهر قرار داشت. بعد از صرف شام خوابیدیم تا با آغاز صبح زیبا بازید مان را از شهر آغاز کنیم. ساعت 9 صبح بیدار شدیم و بعد از صرف صبحانه ساعت10صبح برای بازدید از اماکن دیدنی و تاریخی شهر از هتل زدیم بیرون و به سمت مرکز توریستی و تاریخی شهر حرکت کردیم. از آنجا که شهر زیاد بزرگ نبود و همه اماکن دیدنی و تاریخی در یک شعاع 5 کیلومتری واقع شده بود کار بازدید ما را راحت کرد و توانستیم تا ساعت 7 عصر همه نقاط دیدنی شهر را با پای پیاده ببینیم و لذت ببریم یک پیاده روی 8 ساعته و لذت بخش. خدا رو شکر ایمانم هم اصلا اذیت نکرد پسر بسیار خوبی شده بود و پا به پای ما از این اماکن دیدن می کرد و پیاده روی می کرد.
و اما بریم سراغ عکسهای سفرمون به شهر براتیسلاوا .
اینجا فرودگاه دوبلین که ایمان خیلی دوست داشت روی تسمه وایسه و راه بره.
فرودگاه براتیسلاوا که اینجا تازه رسیده بودیم. و ایمان بعد از سه ساعت پرواز کمی خسته شده بود.
کوچه های قدیمی شهر که یک جور هایی دالانهایش شبیه دالانهای قدیمی ایران بود. کل شهر سنگ فرش بود و قدم زدن بر روی آنها حس خوبی به آدم می داد البته کمی هم پیمایش مسیر را مشکل می کرد.
بر بلندای شهر که قلعه تاریخی و باستانی براتیسلاوا بر روی آن واقع شده امروزه جز خرابه ای از آن چیزی به جای نمانده. ولی منظره شهر از این بلندی بسیار زیبا بود.
بر فراز تپه که قلعه معروف براتیسلاوا در آن واقع است. قلعه با چهار باروی متقارن
( مرکز شهر ) که نفهمیدیم این سنگه را برای چی گذاشتن این وسط.
در کنار رود دانوب که از وسط شهر می گذره. و پلی با سازه ای زیبا بر روی آن ساخته که که در پشت سر ایمان قابل مشاهده است.
مرکز شهر دم دم های غروب همه خسته از پیاده روی زیاد روزانه.
یگانه از سفرنامه پنجگانه در اینجا به پایان رسید. پست چهارتا دیگه رو انشالله سر فرصت یک به یک می گذارم. زود زود به ما سر بزنید. ممنون از همتون که وقت گذاشتید.