نه ماه وهفده روز و نوزده ساعت که دوستت دارم شدید
امروز درست ماه وروز وساعته خدا تو را داده به من یک هدیه. خدارو هزار مرتبه شکر که فرشته ی نازنینی مثل تورو نصیبم کرده
گل پسر منی تو
تاج سر منی تو
ایمان عزیزم وقتی بهت غذا میدم باید این شعرو واست بخونم تا تو غذاتو بخوری خیلی دوست داری اینو وقتی برات می خونم ای عزیز دلم........
عمو رنجیر باف؟ بَ له
زنجیر منو بافتی؟ بَ له
پشت کوه انداختی؟ بَ له بابا اومده!! چی چی آورده؟ نخود و کشمش
اینو با قصه حسنی قاطی کرده میگم چه بابای خوبیه کشمش و نخود می یاره بابا خودش یک دنیاست کشمششم زیاده
خلاصه باز اینه برات می خونم : یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه میزنم زمین هوا میره شاید بدونی کجا میره
اگه می دونی کجا میره زودی برو بیارش توپ رو تنها نزارش
ایمان خوشگل من قلقلی مامانی سرخ و سفیدو ماهی چشم و چراغ مایی تنها نشی الهی فدات بشم الهی قد بکشی تو آنی