اولین پارک رفتن ایمان
دیروز با مامانی وبابایی رفتیم پارک و با دوستم سلوا خانوم اونم باباباش رفت من خیلی خوشحال بودم اون موقع هم وقت خوابم بود شنیدم که داریم می ریم پارک خوابو بی خیال شدم
و یکمی که بازی می کردیم دیدیم طهورا با باباش ومامانش اومد ندجای همه دوستان خالی خیلی خوش گذشت.
ابنم که عکس منه سوار سرسره شدم.
اینجاهم توپ سلوارو گرفتم بهش نمی دم توپ دستمه ولی فکرم اونوره .
ایمان سواره تاپ شده
تاب تاب عباسی خدا منو نندازی
اگه می خوای بندازی روبغل مامان بندازی
ابنجام که از بس تاپ بازی کرده بودم دیگه خوابم می برد .
ابن گریه هم نشانه ای از خستگیه منه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی